چرا قطر دیافراگم، عمق میدان را تغییر میدهد؟
چرا
قطر دیافراگم، عمق میدان را تغییر میدهد؟ یا چرا وضوح تصویری با دیافراگم بستهتر،
بهتر از وضوح تصویر با دیافراگم بازتر است؟
ابتدا
مقدمهای کوتاه در مورد چگونگی تشکیل تصویر: هنگامی که نور بازتاب شده از سطح
اجسام را از روزنهای عبور دهیم و پشت روزنه پردهای در فاصله ای خاص قرار دهیم،
تصویری وارونه از جسم بر روی پرده تشکیل میگردد. این تصویر حاصل از انطباق مخروطهای
نوری بر هم حاصل میگردند (همانند تصویر 12-2)
بنابر
قوانین فیزیکی(که وارد آنها نمیشویم)، قطر سطح مقطع این مخروطها با قطر روزنهای
که از آن عبور کردهاند متناسب است. هر چه قطر روزنه(دیافراگم) بیشتر، قطر دایره
سطح مقطع* هم بیشتر و بلعکس. در نتیجه برای تشکیل تصویر در حالتی که دیافراگم
بازتر باشد دوایری بزرگتر خواهیم داشت که همپوشانیهای حاصل از انطباق این دوایر
برای ایجاد تصاویر، به طور کامل بر هم منطبق نشده(به دلیل شکستهای متفاوت پرتوهای
نور) و تصویری تار و مبهم بوجود میآید. همچنین قدرت تفکیک چشم انسان در بوجود
آمدن این نتیجه هم تاثیرگذار خواهد بود(بالاترین قطر قابل قبول این دوایر برای چشم
اغلب انسانها 0.25 میلیمتر است.)
از
طرف دیگر بهترین حالت وضوح زمانی رخ میدهد که این دوایر بسیار کوچک و به اندازه
نقطهای باشند(حالت فوکوس کامل). در نتیجه در حالتی که دیافراگم بستهتر باشد،
مخروطهای نور باریکتر میشوند و دوایر نورانی به غیر از اینکه همپوشانی کمتر و تطبیق بیشتری با هم خواهند داشت، در ناحیه فوکوس قرار گرفته(قطر دوایر نزدیک به قطر نقطه فوکوس) و قابل
قبول برای قدرت تفکیک چشم انسان میگردند و واضح به نظر میرسند.(تصویر 10-3)
پس
هرچه دیافراگم بستهتر باشد، تصویری با وضوح بالاتری خواهیم داشت. تنها این نکته
قابل ذکر است که بستن بیش از حد دیافراگم خود باعث خرابی جزئیات تصاویر میگردد.
*فرض:
سطح مقطع را دایره در نظر میگیریم(در اصل این سطح مقطع، شکلی شبیه به
روزنه خواهد داشت. در شکل 16-2 شکل اصلی دیافراگم نقش بسته بر قطرات آب نورانی را
میتوانید ببینید.)
پ.ن:
عکسها برگرفته از کتاب عکاسی پایه، نوشته مایکل لنگفورد.
پ.ن: این سوال از سری مسائلی بود که مدتها ذهنم را به خودش مشغول کرده بود.
هپروت
میدانی
تا به حال چه مدتی را صرف صحبت با تو کردهام؟
نه
صحبت با خودت. صحبت با تصوری از خودت. زمانی که تنها بودم و نیاز داشتم کسی کنارم
باشد، ولی نبود. چارهای جز این نداشتم. که تو را در تصوراتم احضار کنم. با تو
صحبت کنم. تا دلم گرم شود. از هر چیزی که دوست دارم بگویم و تو تنها گوش کنی. به
تمام حرفهایم با دقت گوش کنی و همه را درک کنی. جاهایی که که صورتت در هم رفت،
توضیحاتم را بیشتر کنم تا خودم و خودت را قانع کنم. میدانم که میفهمی چه میگویم. اما نمیدانی ... .
تمام
حرفهایم را به تصویر و تصورت میگویم. گاهی هم با خودم تکرارشان میکنم تا در
اولین فرصت دیدارت، برایت بازگویشان کنم. آخر میدانی، صحبت کردن با خودت لذت
بیشتر ی دارد. آنجایی که ساکت نباشی و حرف بزنی و من صدایت را بشنوم و ... . اما
وقتی به تو میرسم، تمام نقشهایم نقش بر آب میشود. نام خودم را هم فراموش میکنم.
چه رسد به حرفهای بیسر و تهی که به خودم تکرارشان کرده بودم. ساکت میمانم و به
تو خیره میشوم. شاید این بار تو بودی که مرا احضار کرده بودی تا با من صحبت کنی و
من تنها گوش کنم. کسی چه میداند، شاید من تنها قسمتی از تصورات تو باشم و هستیام
از تو.
و
تو؟
...
...
گُل من...
شما زیبایید، ولی جز زیبایی هیچ ندارید. کسی برای شما نمیمیرد. البته گل مرا هم رهگذر عادی شبیه شما میبیند. ولی اون یک تنه از همه شما سر است، چون فقط او را آب دادهام، چون فقط او را زیر حباب گذاشتهام، چون فقط برای او پناهگاه از تجیر ساختهام، چون فقط برای خاطر او کرمهایش را کشتهام(جز دو سه کرم برای پروانه شدن)، چون فقط به گِله گزاری او یا به خودستایی او یا گاهی هم به قهر و سکوت او گوش دادهام. چون او گل من است.
"تو مسئول کسی هستی که اهلیش کردی..."
من مسئول گُلم هستم.
شکست
از
خطرناکترین و ویران کنندهترین حسها، حسی است که به مرور زمان در اثر پرورش
یافتن افکار ذهنی(نه از روی حقیقت) حول موردی پدید میآیند و ریشه میزنند و شاخ و برگ پیدا میکنند. زمانی که با حقیقت
روبرو شوی و فاصله چند فرسخی آن را با ذهنیاتت ببینی، ابتدا باور نمیکنی و حقیقت
را پس میزنی. ولی سرانجام باید سر تسلیم فرود آوری و چشمهایت را باز کنی و بپذیری
راه را تا چه اندازه اشتباه رفتهای. این هیچ شباهتی به آن چیزی نداشت که مدتها
در حال ساخت و تزئینش بودی.
و تولد سینمای عربستان
... خانم هیفا المنصور سازنده فیلم به همراه بازیگر خردسالش در کاخ
جشنواره با لباسهای شیک و آرایش غلیظ حضور یافتو در پایان نمایش، مدتی طولانی
مورد تشویق حاضران پرشمار در سالن قرار گرفت. کارگردان بارها و بارها از شدت
خوشحالی و هیجان به گریه افتاد. داستان فیلم بیشباهت به برخی از فیلمهای ایرانی
نیست. در یک خانواده از طبقه معمولی جامعه، زنی خانهدار با شوهر و تنها دخترش،
وجده، زندگی میکند. دختر با پسر همسن و
سال همسایه که دوچرخه دارد آشناست و آرزویش داشتن یک دوچرخه است؛ هرچند که دوچرخه
سواری برای دختران ممنوع است. دخترک تمام تلاشش را میکند که بتواند روزی دوچرخهای
بخرد و برای به دست آوردن پول در مسابقه قرآن خوانی مدرسه شرکت میکند. اما روزی
که برنده میشود و قرار است جایزه نقدیاش را طی مراسمی به او بدهند، مدیر مدرسه
حرف در دهان او میگذارد که این پول را برای آوارگان فلسطین بفرستد. دخترک که تصور
میکند رویایش بر باد رفته اشکریزان به خانه میرود ولی مادرش برایش یک دوچرخه
خریده. بعدان او را میبینیم که در خیابانها میگردد و سپس به یک بزرگراه میرسد.
اولین نکته جالب این است که نخستین فیلم تاریخ سینمای عربستان را یک زن ساخته و
فیلم هم در مورد مسائل زنان است. دوم اینکه تماشاگر خارجی برای نخستین بار وارد
اندرونی یک خانواده عربستانی میشود. سوم اینکه با وجود پوشش آشنای مردم عربستان،
افراد در خانه پوشش عادی خودشان را دارند که شباهتی به پوشش بیرون ندارد. همانطور
که در مدرسه دخترانه هم وضع همینگونه است. و ...
قسمتی
از گزارش شصت و نهمین جشنواره ونیز، مجله فیلم شماره 449
پینوشت:
هنوز هم هستند کسانی که سرشان را زیر برف کنند و بگویند عرب فلان و عرب بهمان.
برای یک دقیقه هم شده سرتان را از زیر برف در بیاورید و نگاهی به اطرافتان
بیاندازید تا ببینید که چه کسی در حال پیشرفت است و چه کسی در حال پسرفت.
عربستان
همچنان سالن سینما برای نمایش فیلم ندارد. ولی ما که داریم چه فیلمهایی در آنها
نمایش میدهیم؟
اشتراک در:
پستها (Atom)