میخواستم چیزی بنویسم.درون ذهنم کلی با کلمات بازی کردم،کلی کم و زیاد و ویرایشش کردم تا اینکه آماده شد.عجب نوشتهای هم شده بود.میخواستم بنویسمش ولی خسته شده بودم از این همه کلنجار و بالا و پایین کردن.یک لحظه غافل شدم و خوابم برد.چشم که باز کردم همه چیز از یادم رفته بود.گویی کسی در حین خواب پاک کنی برداشته و نوشتههای درون ذهنم را پاک کرده باشد.هر چه فکر کردم هیچ چیز از آن را به یاد نیاوردم!!
گاهی فقط لحظهای خواب و غفلت بدجور آدم را میسوزاند و گاه حسرتها و صدمات جبران ناپذیری بر جای میگذارد.
چهوقت،وقت آن میرسد که دیگر به خواب نرویم و از چیزی غافل نشویم!؟
شاید همین امروز،شاید در آیندهای نزدیک و شاید هیچ گاه ... .
۶ نظر:
امروز با یکی از دوستام حرف میزدیم.
دو سه تا از آشناهاش که خیلی هم جوون بودن فوت کرده بودن
می گفت همیشه فکر می کردم مرگ برای پیراست
یا کسایی که مریضن
هیچ وقت فکر نمیکنی ممکنه یک لحظه دیگه نوبت تو باشه
و تو چه خواب غفلتی هستی
و بیدار هم نمی شی
منم خیلی وقته که
هر وقت حس نوشتن به سراغم میاد
همونجا تو ذهنم می نویسمش
خط می زنم
ویرایش می کنم
دست آخر خودم می خونم
لبخند می زنم
و پاکش می کنم...
هی از ظهر خواستم چیزی بذارم هی نتونستم
هی اومدم بذارم هی نتونستم
شد عصر که یه خبر بد شنیدم
و
الان فقط میخوام بگم که فرصتا بدجوری از دست میرن و ما نمیفهمیم...فقط همین
این تو ذهن نوشتنه هم کار شیرینیه هم تلخ. وقتی داری می نویسیش کلی ذوق میکنی و به خودت افتخار می کنی اما وقتی همونجا گیر کرد و سکته ات داد و پایین تر نیومد و نتونستی بنویسیش تلخ میشه.
اینو بدون من آخر یه دستگاه اختراع می کنم که این نوشته ها رو از ذهن مستقیم منتقل کنه رو کاغذ.
همه چی به جهنم من با پایان نامم هم این مشکل رو دارم. صد بار تا حالا تو ذهنم تمومش کردم و دادم صحافی اما رو کاغذ هیچی ندارم :((((
@بنفشه
واقعا.هیچ وقت چنین فکری نمیکنیم.البته یه جوون زیادم نباید به این چیزا فکر کنه ولی یه کمش گاهی اوقات لازمه.
ای بابا!!بنویسشون که ما هم کمی لبخند بزنیم و لذت ببریم ازشون.
@دنیا
ایشالا از این به بعد قدر فرصت ها رو بدونیم
@دیلماج
اونجوری حال نمیده!!
بابا دیگه با پایان نامه ازین شوخیا نکن.اصلا تو بگو من برات مینویسمشون!!:دی
کامنت دنیا رو پایه ام..
مثل پست تو، حرفا از ذهن منم فرار می کنن. و گاهی یه فرصتایی رو از دست می دن این کلمات ادا نشده که قابل جبران نیست
ارسال یک نظر