دیگر باید آن تقویم را دور انداخت. دیگر به درد نمیخورد. تمام شده، رفته است پیِ کارش. هر کدام از صفحاتش به یک رنگی درآمده. دیگر نمیشود صفحات را سفید کرد. دوباره نشستن و صفحات آن تقویم را ورق زدن و حسرت روزهای از دست رفته را خوردن، هیچ فایدهای ندارد.
باید یک تقویم نو خرید.
حالا دوباره یک عالمه صفحهیِ سفید داریم. یک عالمه امید و آرزو و چیزهای دستنیافته تا به حال.
دیگر مهم نیست چه بود و چه شد. مهم چیزیست که هست و خواهد شد.
۶ نظر:
بود ، هست ، خواهد شد
این سه تا باهم معنی پیدا میکنن
باهمن که مهم میشن
>:D<
ویوا همه روزهای پیش رو، همه صفحههای سفید
بر شما نیز چنین
نوبهار شما هم مبارک
بهارتون پر از امید باشه!
عیدت مبارک
من که هر سال تقویم سفید برمیدارم و نگاش می کنم و از بوی تازگیش ذوق می کنم و آخر سال که سیاه سیاه شده میذارمش تو کمدم. تقویمای سیاهم پر روزهای زندگیم هستن. روزهایی که وقتی بعد سالها برمیگردم نگاهشون می کنم گاهی به خودم و کارهام می خندم وگاهی مثل همون روز گریه می کنم
>>:D<<
تعبیرتو دوست داشتم
تا به حال به تقویم و روزا اینطوری فکر نکردم.. شاید چون هیچ وقت واقعا
اون دفتر قبل و صفحه های سیاه رو دور نریختم یا تو ذهنم مختومه نکردم
اما امیدمون به همین ورقای سفیده و قلمای آماده برای پر کردنشون از همه چیزای خوب
ارسال یک نظر