جایی نوشتم:
"دیشب میخواستم یه چیزی بنویسم(در مورد دین و بزرگان دین)، از ترس اینکه
مبادا سنگ شم و سوسک شم و ... ننوشتم!
این چنین دین و بزرگان دینی برامون
ساختن که وقتی میخوای در موردشون حرف بزنی فقط باید از گُل و بلبل جات و همه چی
آرومه و من چه قدر خوشحالم و هوا چه قدر خوبه، بگی و آخرشم کلی به وجد بیای از این
همه مرام و معرفت و کلی سلام و صلوات و درود بفرستی بهشون. در غیر این صورت عاقبتی
جز سوسک شدن در انتظارت نخواهد بود!"
شخصی در نظرات نوشت:
"اگه همینجوری تعصب به خرج بدی شک نکن
کارت به اونور نمیکشه، همین دنیا سنگ میشی. نه جسمت، بلکه روحت، فکرت. سعی کن
آزاد باشی پسر."
۲ نظر:
حالا من کار ندارم، اما مسئله اینه که به خاطر باورای غلط یا حتی درست جامعه تو ذهن اغلب ما یه چیزایی نقش بسته که حتی اگر بگیم بهش باور نداریم اما در عمل ازش واهمه هم داریم. یکیش همین زیر سوال بردن مسائل و مراجع دینیه. البته نه مخالفتی دگم و بدون منطق و مطالعه و نه مسخره و توهین. منظورم دقیقاً بحث و نقد و شکه که هم توی دین جایزه به گفته خودش و هم اصلاً لازمه آدم ازین مراحل بگذره که در نهایت ببینه ایمان رو میپسنده یا بیدینی رو.
منتها دایه مهربانتر از مادر هستن مردم ما و دوست دارن هر چیزی رو بت کنن تا بتونن بهش معتقد باشن نه اینکه واقعاً بخوان بشناسنش. به تبع اون هر کسی که از چیزی که رنگ تقدس خورده چیزی بگه محکومه به فنای فکری لااقل
سعی کن آزاد باشی پسر! :دی
ارسال یک نظر