آدم شلختهای نیستم. کم پیش میاد چیزی
رو گم کنم. به غیر از اون دو تا فلشی رو که به طرز مرموزی تو ماشین گم کردم و هیچ
وقت هم دیگه پیدا نشدند، چیز خاص دیگهای نیست که گم کرده باشم. تقریبن منظمم. ولی
نظم خاص خودم. نظمی که از نظر دیگران بیشباهت به بینظمی و شلختگی نیست!
وقتی شروع میکنم به درس خوندن، تمام
جزوات و کتابها و ورق پارهها(شامل خلاصهنویسیها و چکنویسها و جزوههای نصفه
نیمه با خط خرچنگ قورباغه که شباهت عجیبی به همون چکنویسها دارند) رو با طبقهبندی
خیلی دقیق خودم تو دستههای کاملن تفکیک شده، دور تا دور خودم میچینم. حتا میدونم
رو تک تک اون چک نویسها چی نوشته شده و کدومشون یه موقع ممکنه به درد بخورن.
فکر کنید در همین حین یه موجود خارجی،
وارد اتاق شه. در 99 درصد مواقع هم این موجود خارجی کسی نیست جز مادر. حالا خر
بیار و باقالی بار کن! بیا توضیح بده که مادر من اینا همهشون برای درس خوندن
لازمه و من این طوری میتونم درس بخونم. از تو اصرار و از مادر انکار. در همین حین
غُر زدن سر این اوضاعی فجیعی که سر خونه آوردی(و نه اتاق شخصی خودت)، کلی از
وسایلت و جزوههای نازنینت که به جونت بستهن(!)، لگد میشن و هر چی هم دم دست مادر جان میرسه جابجا میشه و به
دید خودش لابد حالا کمی اوضاع مرتب شد. با هزار زور و زحمت بالاخره مادر جان رو از
اتاق بیرون میکنی و در رو پشت سرت میبندی و نفس راحتی میکشی. دوباره باید همه چی
رو از اول طبقهبندی کنی. کلی وقت به همین روال میگذره و آخرشم حالی برای درس
خوندن نمیمونه! باشه برای فردا.
خدا نکنه فردا صبح پاتو برای چند دقیقه
هم که شده بذاری بیرون از خونه. انتظار نداشته باش وقتی برگشتی هنوز همه چی تو
اتاقت به همون نظم خودت باقی مونده باشن. هر قسمتش از یه گوشه اتاق و از یه قسمتی
از کمدها سر در میارن و هر چی هم کف الاق باقی مونده بود رو انگار لودر انداختن و
یه گوشه اتاق روی هم تپهای از کاغذ باهاشون درست کردن. تپهای که مخلوطی از جزوات
نازنین و چکنویسهای به درد نخور هستند. حالا بیا و اینها رو دوباره از هم تفکیک
کن که مادر من اینا آشغال نبودن، جزوه بودن یه زمانی. بیا و توضیح بده که به دلیل
اینکه استاد تند تند جزوه میگفت اینقدر بد خط نوشتیشون!
دو سه روز وقت لازمه تا دوباره هر چی رو
لازم داری، دور و ور خودت بچینی و این داستان همچنان ادامه دارد ...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر