دل

دل آدم‌ها هم شبیه به کوچه پس‌کوچه‌های محله‌های قدیمی شهر می‌ماند. هر محله دری دارد و نگهبانی. خیلی‌ها می‌آیند و در می‌زنند و همان‌جا کارشان را می‌گویند و می‌روند. بعضی‌ها کنجکاوترند و سرکی به داخل می‌کشند. از این بین عده‌ای زمانی که آن چند راهی‌ها و کوچه‌های پیچ در پیچ را می‌بینند، دل‌دلی می‌کنند و از همان راهی که آمده بودند برمی‌گردند. باقی، دل به کوچه‌ها می‌سپارند. در این بین عده‌ای کوچه‌های دل را مکانی برای وقت گذرانی و تفریح خود می‌یابند. خوب و بدش به پای خودشان. عده کمتری قدم به کوچه‌های تاریک و سربسته‌ای می‌گذارند که در انتهایشان خانه‌های دنج و آفتاب‌گیرِ دل وجود دارد. برای همیشه همانجا می‌مانند و از آفتابِ توجه و گرمای محبت دل بهره‌مند می‌شوند.
تنها یک نفر هم راهِ شاه‌نشینِ دل را می‌یابد و اجازه ورود به آن را از صاحبِ دل دریافت می‌کند و تمامِ هستی و نیستی او را از آنِ خود می‌کند.

۲ نظر:

هادی گفت...

تشبیه خوبی بود
زنده باشی [ابی وار خوانده شود]

بنفشه گفت...

هی دردآورش این که اون یه نفر رو پیدا کنی و ببینی همراه شاه نشین دل کس دیگه ای شده