اینکه الان چرا اینجا هستم را خودم هم
نمیدانم. اینکه چرا تقلایِ جسمم برای پیوستن به دلم که در پشت این درها و پنجرههای
خانه باقی مانده و با هیچ جوابی روبرو نمیشود را هم نمیدانم.
شاید کاملن حق با او باشد. آدم وابستهای
هستم. عدم استقلال. وابستگی به دیگران. نوعی اعتیاد. تا مادهی محرک دیگری نباشد
لذتی نمیبرم و در خماریاش میمانم. شاید در تنهایی هم بتوان لذت برد.
ولی شاید هم حق با خودم باشد. تنهایی هم
حد و مرزی دارد و تنها بودن هم مانند سایر روزمرگیهایِ تکرار شوندهیِ بیتنوع که
کمکم کسالتآور میشوند، کسالتبار است. و لذت بردن در تنهایی و در خلوت همیشگیِ
خود هم مانند خود ارضایی، لذتی کوتاه و لحظهای و غیر ماندگار است که تا بخواهی مزهش
را بچشی طعمش از بین رفته و هیچ اثری هم از خود باقی نگذاشته تا بتوانی آرام آرام با کل وجودت مزه مزهاش کنی.
پنجشنبه 31 فروردین 1391
6:00~8:00 P.M
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر