25,November

احترام‌های یک روزه را دوست ندارم.
اسم روزی را بگذاریم روز مقابله با خشونت عیله زنان و برایش پوسترهای رنگارنگ طراحی کنیم و با زبان، بازی کنیم و حرف‌های زیبا بزنیم در این روز، ولی بقیه ایام سال را هیچ. کاش در همین تک روز هم عملمان با حرفمان می‌خواند. بقیه روزها که جای خود. با این حجم از مدافعان دیگر نباید غمی می‌بود. اشکال اینجاست که این مدافعان یک روزه بوجود می‌آیند و تاریخ مصرفی تا پایان همان روز را دارند. ماندگاری‌اش همانند درس‌های خوانده شده در شب امتحان. بعد از امتحان همه چیز فراموش می‌شود. از فردا روز از نو و روزی از نو. با همان هم می‌شود نمره‌یِ قبولیِ ظاهری را گرفت. ولی باطن چه؟
این تک روزها بیش از آنکه مانع باشند، القا کننده‌اند. القا کننده‌یِ خشونت علیه زنان.

دنگ شو

نه سازی بلدم بزنم و نه صدای خوبی دارم که بخوانم. موسیقی را فقط گوش می‌کنم. تمام درکم از موسیقی هم تنها از همین راه شنیدن است. به نظرِ شنوایی‌ام موسیقی خوب، موسیقی‌ای است که بتواند احساساتم را با خود به دنیایی دیگر بَرَد. حال می‌تواند به دنیایی هزار رنگ واردم کند یا در نیستی غرقم کند.
 
موسیقی و آواز گروه دنگ شو این کار را با من کرد.
لذت‌بخش‌ترین کاری را هم که در این مواقع می‌توانم انجام دهم، سهیم کردن دیگران در این لذت‌هاست تا صد چندان شوند.

زندگی زیباست

اگه ندیدید، حتمن ببینیدش.
خیلی خیلی کم پیش میاد با دیدن فیلمی اشکی تو چشمام جمع شه. ولی این دفه شد. فیلمی که یک ساعت خیلی شاد پیش میره، ولی کم کم و ریز ریز میبره تا نابودت کنه. تا چند دقیقه قبل از رسیدن به تیتراژ پایانی هم کار خودشو میکنه.
شخصیت نقش اول فیلم فوق‌العاده بود. یه تصویر آرمانی از چیزی که دوست دارم باشم.
حتمن ببینیدش.
2. وقتی با آدم‌هایی روبرو میشی که هیچ وقت نه دیدنت و نه خیلی میشناسنت، ولی در عین حال حتا بیشتر از خودت برات به نوعی دل می‌سوزونن، طعم خوش انسانیت رو یه بار دیگه میچشی. انسانیتی که تو وجود همه هست، فقط خیلیا خساست می‌کنن تو خرج کردنش و بعضیا با دست و دلبازی تمام گاهی از تمام وجودشون مایه میذارن برای بذل و بخشش این غریزه ذاتی. غریزه‌ای که هرچه بیشتر خرجش کنی، بیشتر رشد میکنه و زیبائی‌های بیشتری بهش اضافه میشه.
همین‌ها هستن که به زندگی معنا میدن و این نکته رو یاداوری می‌کنند که زندگی زیباست.
3. قول دادم، پس تا تهش هم هستم.
متن رو هم با زبان گفتاری نوشتم و وارد گیر و دارِ انتخاب لغات صحیح و شسته رفته‌یِ زبان نوشتاری نشدم که بتونم زودتر به قولم عمل کنم.
4. ممنون از میم و میم و میم. ممنون از همه راهنمایی‌هاشون، روحیه دادناشون و از همه مهم‌تر دوستیاشون.
5. روایتی هست که میگه نیوتن بالای در ورودی خونه‌ش نعل اسبی آویزون کرده بود. در نظر عموم هم که نعل اسب بخت و شگون و شانس میاره با خودش. نیوتن با اون علم‌گرایی خودش و اعتقاد به این‌طور خرافات‌ها؟
یکی ازش می‌پرسه واقعن به این چیزها اعتقاد داره؟
"نه، ندارم، ولی شنیده‌ام بی‌تاثیر هم نیست."
حال حکایت ماست:
11/11/11

روزی، روزگاری، دوستی ...

امروز کلی جنازه جمع کردم. از زیر کلی آوار. همشونو آتیش زدم و خاکسترشونو سپردم به دست باد.
کار سختی بود دل کندن از همین جنازه‌هایی که دیگه هیچ خاصیتی نداشتن. جنازه‌هایی که بعضیاشون حتا جسم و و وجود خارجی هم نداشتن؛ روح. فقط خاطراتی تک‌رنگ به رنگِ خاکستری ازشون به جا مونده بود. اون تَه تَهایِ ذهن. خیلی به ذهنت فشار میاوردی میبردنت و مینداختنت وسط روزهای آشنایِ خیلی دورِ در عین حال نزدیک. شاید همین دیروز ولی این دفعه روی یه ستاره تو آسمون و خارج از کهکشان راه شیری. واضح و روشن بهت چشمک میزنن ولی هیچ وقت دستت بهشون نمی‌رسه.
دل کندن جایی سخت و سخت‌تر میشد که با جنازه‌ای در زیر مجموعه‌ای که به نام فرندز ساخته بودی، مواجه می‌شدی؛ هجوم خاطره‌ها، لبخندِ یه وری، نگاهِ خیره، رفتن به دیروز، دستتو سمت ستاره دراز کردن و خم شدن و کـــــــــــــــــش اومدن و نرسیدن و نرسیدن و نرسیدن و لعنتی کجایی پس و حالا دیگه منم می‌خوام بشم مثل خودت و ...
Unsubscribe
روزی، روزگاری، دوستی ... .
به همین سادگی.
]نقطه، سرِ خط[
.
- ]سرِ خط[ سلام دوستم. چطوری؟

* امروز فرصتی دست داد تا بشینم و دستی به سر و گوش گوگل ریدرِ نو شده بکشم.

آه ای منِ جان خسته
عصیانِ فرو خفته
انفجارِ پنهان و افسانه‌یِ ناگفته
امروز که دل‌تنگم، ناگهانه طغیان کن
شهر بهت و بهتان را به حادثه مهمان کن