سه رنگ: آبی، سفید، قرمز

سه رنگ: آبی(1993)، سفید(1994)، قرمز(1994)
چیزی که قبل و بیش از همه، حتا بیش از بازی تاثیرگذار بازیگران، در این مجموعه قابل تحسین است، موسیقی متنِ زیبا و دلنشین ساخته زبیگنف پرایزنر است که در مناسب‌ترین جاهای خود به کار رفته است.
موسیقی نقطه اوج ماجراست ولی نه همه ماجرا. نمی‌توان به سادگی از کنار بازی‌ها گذشت. موسیقی بهتر از بازی‌ها و بازی‌ها بهتر از موسیقی و در پشت سر این‌ها فیلمنامه‌ای که همه و همه باید در زیر سایه‌یِ کارگردانی همچون کیشلوفسکی قرار گیرند تا آن‌چه تعریفش رفت، شکل بگیرد.
  
* موسیقی متن آبی 

کارآموزی

در طول 4 سالِ دانشگاه درس‌های عملی مثل کارگاه‌ها و آزمایشگاه‌ها را بیشتر از همه دوست داشتم. کارِ عملی با لوازمِ واقعی و لمس نتیجه کار در دستان خود و نه بر روی کاغذ.
کارآموزی هم از این قاعده مستثنا نیست. دو واحد درسِ عملی. کار در محیط واقعی کار و در تعامل با کارمندان واقعی. لمسِ برخوردها و بازخوردها. آشنایی با روابط و ضوابط حاکم بر محیطِ کار. کسب تجربه به صورت غیر رسمی.
روز دوم کارآموزی و احضار شدن به قسمت حراست پرسنلی.
اتاق انتظار؛ یا همان اتاق بازجویی. مفتش. تفتیشِ محترمانه‌یِ عقاید!
"اوضاع و احوال چطوره؟"
"خب تو دانشگاه عضو چه گروه‌هایی بودی؟ فرهنگی، هنری، اسلامی یا چیزای دیگه؟"
"آینده رو چطور میبینی؟"
و به اندازه نیم ساعت حرف‌های دیگر.
منِ کارآموزی که اسمن و رسمن هیچ کاره‌ام ولی با نوعی تفتیش عقاید مواجه میشوم باید آینده را روشن و نورانی ببینم؟
به هر حال این هم یک جور کسب تجربه بود دیگر. تجربه‌ای گران‌بها.
این شب‌ها بهترین وقته برای اینکه از سنگینی بار حرفایی که رو دلت مونده و به جز اشک ریختن و زار زدن با هیچ چیز دیگه‌ای کمتر نمیشن، زار بزنی و خودتو سبک کنی. تویِ جمع و جلوی چشم همه میتونی زار بزنی بدون اینکه هیچ کس پاپیچت بشه که آخه چِته؟ بهانه‌اش هم هست برای پنهان شدن پشتش و مخفی کردن درد اصلیت.

Circumstance

در مورد فیلم "شرایط" هر چه نوشتم، دیدم فایده ندارد. زبانم قاصر است از گفتن هر چیز در رابطه با آن. هر چه بگویم کم گفته‌ام. ماندم از قسمتی بگویم و قسمت دیگری را از قلم بیندازم و در حق آن کوتاهی کرده باشم. الحق که تا به حال فیلمی به این یک‌دستی ندیده بودم. فیلمی یک‌دست مزخرف.
حداقل تعریفی درست از آزادی داشته باشید و بعد در دفاع از عدم داشتن آزادی دست به اقدام بزنید و فیلمی بسازید.
این فیلم یک بی‌احترامی بزرگ به منِ ایرانی بود و بس.