در طول 4 سالِ دانشگاه درسهای عملی مثل
کارگاهها و آزمایشگاهها را بیشتر از همه دوست داشتم. کارِ عملی با لوازمِ واقعی
و لمس نتیجه کار در دستان خود و نه بر روی کاغذ.
کارآموزی هم از این قاعده مستثنا نیست.
دو واحد درسِ عملی. کار در محیط واقعی کار و در تعامل با کارمندان واقعی. لمسِ برخوردها
و بازخوردها. آشنایی با روابط و ضوابط حاکم بر محیطِ کار. کسب تجربه به صورت غیر
رسمی.
روز دوم کارآموزی و احضار شدن به قسمت
حراست پرسنلی.
اتاق انتظار؛ یا همان اتاق بازجویی. مفتش.
تفتیشِ محترمانهیِ عقاید!
"اوضاع و احوال چطوره؟"
"خب تو دانشگاه عضو چه گروههایی
بودی؟ فرهنگی، هنری، اسلامی یا چیزای دیگه؟"
"آینده رو چطور میبینی؟"
و به اندازه نیم ساعت حرفهای دیگر.
منِ کارآموزی که اسمن و رسمن هیچ کارهام
ولی با نوعی تفتیش عقاید مواجه میشوم باید آینده را روشن و نورانی ببینم؟
به هر حال این هم یک جور کسب تجربه بود
دیگر. تجربهای گرانبها.
۳ نظر:
وه ه ه ه ه ه ه!!!!!تا این حد ؟؟؟؟؟؟؟؟؟ کجا کار می کنی مگه ؟؟؟؟؟ واحد صنعتی بسیج ؟؟؟؟؟؟ :دی
وقتی اینجایی باید با قوانین این ها کنار بیای
هرچند هم مخالف اخلاقیات و این حرفا باشه!!!:دی خدا صبرت بده
@الهام
یک درصد فک کن بخوام در آینده جایی کار کنم که اسم بسیج توش باشه تا من برم خودمو از پنجره بندازم پایین!!:دی
@سبک جدید
خدا به خیر بگدرونه آینده رو که بیشتر و بیشتر خودمونو باهاش وفق بدیم. میترسم به خاطر همین وفق دادن های ظاهری هم که شده ناخوداگاه شبیهشون شیم!!
ارسال یک نظر