همه مون دوستای مختلفی داریم از هر طبقه ای و با هر سلیقه ای که بنابر دلایلی با هرکدومشون رابطه داریم.
منم با افراد مختلفی دوست هستم و یه چند تایی از این افراد عضو بسیج هستن.
مطمئنا شما هم چنین آشنایانی دارید.
اگر پای حرف چنین افرادی بشینید و خارج از مسائل سیاسی و امنیتی(!!) به صورت دوستانه باهاشون صحبت کنید به نکات جالبی میرسید.
دیالوگی با یه دوست بسیجی:
از روی بیکاری رفتیم یه گوشه ای نشستیم و از این ور و اون ور با هم حرف زدیم.
این وسطا یه متلکایی بهش مینداختم بابت بسیجی بودنش و آخرشم ازش پرسیدم:
_اصلاً تو واسه چی بسیجی شدی!؟
یه لبخندی زد و گفت:
_دو سال دیگه که رفتی سربازی و من نرفتم میفهمی چرا بسیجی شدم.
یه ذره در مورد اینکه یه بسیجی چطور میتونه از سربازی معاف شه حرف زد.
بهش گفتم:
_حالا تو این سالا که بسیجی بودی چی کار کردی!؟
_با لبخند گفت:هیچی!!
_هیچی!؟
_آره بابا کاری ندارن که.تو برو عضو یه جا شو مثلا مسجد محل.بعدش باید در هفته چند روزی بری اونجا ولی بعدشم که یه ذره آشنا شدی اونم نرفتی،نرفتی.
_حال و حولتو میکنی و آخرشم معاف میشی دیگه!؟
_(به شوخی) حال و حول چیه!؟کلی زحمت میکشیم و عرق میریزیم
_آره دیگه.هر مراسمی که میشه مسابقات بخور بخور راه میندازین و از سر زیاد خوردن کلی عرق میریزید دیگه
_خنده
.
.
.
____________________________
این یکی از دلایل بسیجی شدن بود.دلایلی دیگه ای هم داره که خودتون بهتر میدونید.
بد چیزایی هم نیستن.مگه بده که آدم همین جوری از یه سری مزایا بهره مند شه!؟!؟
حالا این بسیجی کجا و اون بسیجی که جونشو موقع جنگ گذاشت و 8 سال بدون هیچ چشم داشتی جنگید کجا.
اعتقاد دارم:کسی که از دست کس دیگه ای نون بخوره،سر آخر شبیه اون کسی میشه که نونشو خورده حتی اگه اخلاقیات و رفتار و کردارش در ابتدا با اون شخص فرق داشته باشه.