پاییزِ لعنتی


بهترین موقع‏ست که :

هر چه قدر دلتون میخواد از هم ایراد بگیرید
چوب تو آستین هم دیگه کنید
تا میتونید پاچه همو بگیرید
به هم فحش بدید
تا میتونید به هم تیکه بندازید
هم دیگه رو بندازید تو لگن و با وایتکس بشورید
پوز همو به خاک بمالید و هم دیگه رو با خاک یکسان کنید
و هم دیگه رو زیر پاهاتون  لِه کنید

خب؛
اقتضای فصله! همش تقصیر این فصلِ لعنتیه! ما بی‏گناهیم!

خیارم آرزوست !


در حال خواندن متن اجاره‏نامه‏ای بودم که به بندی بدین شرح برخوردم :
"کليه خيارات ولو خيار غبن به استثناء خيار تدليس از طرفين ساقط گرديد"
خیارم نشدیم که بندی از بندهای قرارداد بشیم!!

با انواع و اقسامِ دیگر خیار اینجا و اینجا آشنا شوید.

گوشیدنی

خب منِ بی‏سلیقه باز دلم هوسِ خوروندنِ زورکی سلیقه‏م از طریق گذاشتن یه آهنگ رو کرده. طبق معمول هم ازین آهنگ‏های شاد و شنگول و دیمبَلی دیمبولی ئه. با این تفاوت که این‏بار خواننده‏ای در کار نیست. شبکه‏های اجنبی هم کم پخش نکردن این آهنگو. بعید نیست قبلاً شنیده باشید.

دایه مهربان‏تر از مادر


از لا به لایِ اخبار بی بی سی :
ایران در زمان شاه که کلی تسلیحات نظامی از آمریکا می‏خرید، شده بود حافظ امنیت منطقه ولی حالا که ایران خودش تسلیحاتش رو تامین می‏کنه شده مُخِلِ امنیت منطقه!

جدیداً از این نوع اخبار ضد و نقیض کم دیده و شنیده نمیشه از شبکه بی بی سی فارسی. چه طور اون موقع ایران حافظ امنیت بود و الان شده مُخِلِ امنیت!؟ چون اون موقع زیر نظر آمریکایی که خودش مُخِلِ درجه یک امنیته، بود، حافظ امنیت شده بود!؟
قضیه بی بی سی هم شده عین بیست و سی خودمون! اول با یه سری اخبار و گزارشات و انتقاداتِ تند و صریح و به ظاهر کاملاً بی‏طرفانه برای خودش مشتری‏های پروپا قرص و ثابتی جور میکنه. بعد از یه مدت که جای پاش محکم شد، کم کم هرچی دلش خواست رو لا به لای اخبار و گزارشاتش به خورد مردم میده. مردم هم خوشحال از اینکه یکی به فکرشونه، تمام اون حرفارو بدون هیچ مزه مزه کردنی، قورت میدن و قسمتی از وجودشون رو با این حرفا بنا می‏کنن.
الان دیگه اخبار و گزارشات بی بی سی برای مردم ایران نیست و فقط برای طرفداری از سیاست‏های بعضی کشورهاست.
گیرم سیاست داخلی کاملاً غلط، ولی نباید دلی هم به سیاست‏های خارجی بست. اون‏ها هم فقط برای کسب و حفظ منافع خودشون دایه مهربان‏تر از مادر شدند.
تو این دنیا کسی الکی برای کس دیگه‏ای دل نمی‏سوزونه، مگر منفعتی در کار باشه.

بویِ ماهِ مدرسه

این هوای خنک و گَه گاهی هم نَم نَمای بارون، خبر از رسیدن تابستون به خط پایان و شروع پاییزه.
شروع پاییزی که بارزترین خصوصیتش برای من و شاید اکثر هم‏سن و سالای من،شروع فصل درس باشه. بازگشایی دوباره مدارس و دانشگاه‏ها بعد از 3 ماه فراغت. شروع تلاشی دوباره برای رسیدن به هدف.
پانزده سال تمام شروع پاییز برای من شروع تمام این فعالیت‏ها بود. امسال وارد 16مین سالش میشم. ولی امسال یه فرقی با سال‏های پیش داره، فرقی که در خودِ امسال نیست، در سالِ آیندشه. سال آینده‏ای که معلوم نیست برام همین رنگ و بو رو داشته باشه. معلوم نیست هنوز بتونم برم دانشگاه و اسمم دانشجو باشه.
شاید امسال سال آخری باشه که چنین پاییزی رو تجربه میکنم، هرچند که خودم چنین چیزی رو دوست ندارم ولی ممکنه جبرِ روزگار چیزِ دیگه‏ای حکم کنه، حکمی که باید به اجبار در مقابلش سر تسلیم فرود آورد و بهش تن داد.
ولی اگه روزگار فک کرده که من از الان دست‏هام به نشانه تسلیم در برابر این جبرِش بالاست، باید بگم که کور خونده.

غم‏های دوست‏داشتنی

یکی میاد از غم و غصه‏هاش مینویسه ؛
از تهِ دل هم مینویسه ؛
چند صد نفر لایکش میکنن ؛
چه قدر دیدن و شنیدن غم و غصه آدما دوست‏داشتنی شده !
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _
با تمام وجود حسشون میکنم و تاثیر زیادی روم میذارن و دلمو ریش ریش میکنن ولی باز نمیتونم چیزی که توش "غم" هست رو لایک کنم حتی اگه فوق‏العاده توصیف شده باشند.

پوششِ دانشجویی

طرح مصادیق پوشش مجاز و غیر مجاز ویژه، دانشجویان

1- پوشش مختص محیط آموزشی دانشگاه (کلاسها، سفرهای مطالعاتی، اردو، سلف، داخل سرویسها و....)
لباس های مورد استفاده دردانشگاه باید از مصادیق لباس های غیرمجاز نباشد.
مگه قرار نبود اینجا مصادیق غیرمجازو شرح بده!؟پس چی شد!؟
کفش های صندل و دمپایی، پاشنه های خیلی بلند (بالای 5 سانتی متر)، پوتین های بلند (تا زانو) در صورتی که با شلوارک پوشیده شود و کفش هایی که درمهمانی ها و مجالس ویژه استفاده می گردد، نباید پوشیده شود.
مجالس ویژه!؟!؟من یه دفه کفشی رو که تو عروسی پوشید بودم تو دانشگاهم پوشیدم!!من نادمم الان!!:دی
بعد اون استاد آخوندی که تو دانشگاه دمپایی میپوشه،ایرادی نداره کارش!؟
استفاده از مواد معطر ملایم مجاز است.
از این حشره‏کشا که برادران سب‏زمینی خور به خودشون میزنن مجازه پس!؟!؟
بهداشت و پاکیزگی فردی شرط لازم برای دانشجویان می باشد.
ممنون ار یادآوری!!
آرایش هایی که جنبه زیبایی و جلب توجه دیگران را دارد در محیط آموزشی ممنوع می باشد. (مثل استفاده از پروتز و ژل برای پسران و لوازم آرایشی صورت برای دختران)
پروتز و ژل برای پسران!؟!؟اونوخ برای کجای پسران!؟!؟
طول ناخن ها باید مناسب باشد. استفاده از لاک، ناخن مصنوعی و جواهرات ناخن ممنوع می باشد.
بچه‏ها دستا رو میز میخوام ناخوناتونو ببینم!!
ضخامت لباس های فرم باید به گونه ای باشد که از ورای آن لباسهای زیر جلوه نمایی ننماید. (از پوشیدن لباس زیر به تنهایی و یا لباس های رکابی و حلقه ای که قسمتی از بدن مشخص می شود باید خودداری گردد.)
لباس زیر مگه چشه!؟!؟:دی
لباس ها باید تمیز و مرتب باشد، بالاخص لباسهایی که در محیط بیمارستان و یا.... استفاده می گردد.
بیمارستان!؟!؟!!؟!؟!؟!؟والا ما تو دانشگاه جعبه کمک‏های اولیه هم ندیدیم،چه برسه به بیمارستان!!
.ماده 2- مصادیق البسه، متعلقات وابسته به البسه و.... (غیرمجاز)
1- مصادیق غیر مجاز برای دختران دانشجو
استفاده از جواهرات و زیورآلات غیرمعمول (مانند استفاده از پازیت (زنجیرپا) و انگشتر در پا و نگین های دندان و......)
اونوخ اون انگشتر تو پا رو چی جوری میبنن اینا!؟!؟مگه کفش پای دانشجو نیست!؟!؟
2- مصادیق غیر مجاز برای پسران دانشجو
استفاده از کراوات و پاپیون از هر نوع
مارو باش که خواستیم کلاس بذاریم براشون.لیاقت ندارن اصلا
استفاده از البسه زنانه، شلوارهای کوتاه، چسبان، تنگ و نازک و شلوارهایی که تعمداً پاره و وصله داشته باشند.
البسه زنانه!؟!؟!؟
استفاده از زیورآلات، گردن بند، زنجیر، مچ بند، دست بند، گوشواره، لاک و انگشتر طلا (به استثنای حلقه ازدواج)
لاااااااااااااااااااک!؟!؟احتمالا برای صرفه‏جویی در وقت موارد دختران و پسران رو یکی در نظر گرفتن!!
3- مصادیق غیر مجاز برای دختران و پسران دانشجو(این قسمتو چرا مختلط کردن!؟نمیگن مشکلات ناموسی پیش بیاد!؟)
مچ بندهای (دست و پا) غیر متعارف که دارای نقوش زننده علایم گروه های ضد اسلام و ضد انقلاب و ضد اخلاق و یا رنگ دار، پولک دار، چراغ دار، قفل دار، زنجیردار و .... می باشند.
(((((((((((((((((((((((((((((=
رنگ‏دار،پولک‏دار،چراغ‏دار،قفل‏دار،زنجیر‏دار

*مواردی بودند که در سایت دانشگاه ارائه شده بودند.یه سری از موارد حذف شده

همنوایی شبانه ارکستر چوب‏ها

همنوایی شبانه‌ی ارکستر چوبهاوقتی با چیز زیبایی روبرو میشم،نمیتونم حرف زیادی در موردش بزنم.ممکنه با حرف زدن از زیبایی‏های کار کم کنم.پس بهتره خود زیبایی خودشو نشون بده.

قسمت‏هایی از کتاب :
_ در کشور شما هم،مثل کشور نمسه*،نویسنده خوب،نویسنده‏ایست که مرده باشد.
* اتریش
_ تاریخچه اختراع زن مدرتن ایرانی بی‏شباهت به تاریخچه اختراع اتومبیل نیست.با این تفاوت که اتومبیل کالسکه‏ای بود که اول محتوایش عوض شده بود (یعنی اسب‏هایش را برداشته به جای آن موتور گذاشته بودند) و بعد کم کم شکلش متناسب این محتوا شده بود و زنِ مدرنِ ایرانی اول شکلش عوض شده بود و بعد،که به دنبال محتوای مناسبی افتاده بود،کار بیخ پیدا کرده بود. (اختراع زن سنتی هم،که بعدها به همین شیوه صورت گرفت،کارش بیخ کمتری پیدا نکرد.) این طور بود که هر کس،به تناسبِ امکانات و ذائقه شخصی،از ذهنیت زن سنتی و مطالبات زنِ مدرن ترکیبی ساخته بود که دامنه تغییراتش،گاه از چادر بود تا مینی‏ژوب.میخواست در همه تصمیم‏ها شریک باشد اما همه مسئولیت‏ها را از مردش میخواست.میخواست شخصیتش در نظر دیگران جلوه کند نه جنسیتش اما با جاذبه زنانه‏اش به میدان می‏آمد.مینی‏ژوب میپوشید تا پاهایش را به نمایش بگذارد اما اگر کسی به او چیزی میگفت،از بی‏چشم و رویی مردم شکایت میکرد.طالبِ شرکتِ پایاپای مرد در امور خانه بود اما در همان حال مردی را که به این اشتراک تن میداد ضعیف و بی‏شخصیت قلمداد میکرد.خواستارِ اظهارِ نظر در مباحث جدی بود اما برای داشتن یک نقطه‏نظرِ جدی کوششی نمیکرد.از زندگی زناشویی‏اش ناراضی بود اما نه شهامتِ جدا شدن داشت،نه خیانت.به برابری جنسی و ارضایِ متقابل اعتقاد داشت اما،وقتی کار به جدایی میکشید،به جوانی‏اش که بی‏خود و بی‏جهت پای دیگران حرام شده بود تاسف میخورد.
_ منظره ویرانی آدم‏ها غم‏انگیزترین منظره دنیاست.ببینی کسی مثل طاووس میرفته،حالا مرغِ نحیفی است،پرش ریخته،ببینی کسی خود را ملکه‏ای می‏پنداشته و تو را بنده زر خرید،حالا منتظرِ گوشه چشمی است به او بکنی.ببینی ...
_ هیچ صیادی به وقتِ شکار حضورِ خود را اعلام نمیکند.آن‏قدر به مرگ‏های متوالی،در فواصلِ منظمِ دم و بازدم،تن میدهد تا قربانی در ذره ذره‏ی هوای اطرافش بوی نیستیِ او را استشمام کند.خوب که رگ‏هایش از لذتِ آسودگی کرخت شد وقتِ فرود آوردن ضربه است.و من که شکاری بودم که از بدِ حادثه به قوانین تخطی ناپذیرِ صید آگاه است،حالا،سکوت و نیستی شکارچی فقط میتوانست مضطربم کند.می‏مُردم بی‏آنکه دستِ کم،دمِ پیش از مرگ،رگ‏هایم از لذت آسودگی کرخت شود.چه روزِ سهمگینی! و چه شبی از آن سهماگین‏تر!
_ می‏گویند فراموشی دفاع طبیعی بدن است در برابر رنج.

* کتاب پر است از این چنین جملاتی.هنوز قانع نشدید که بخوانیدش!؟

شب‏های قدر


نمیدونم چرا هر چی به سنم اضافه میشه،به جای اینکه به دلیل و علت و فلسفه بعضی چیزا پِی ببرم،نه تنها به چیزی پِی نمیبرم بلکه اعتقادات قبلی‏م رو هم زیر سوال میبرم و براشون دلیلی پیدانمیکنم!
یعنی چی که تقدیر یک سال آدم‏ها تو شب قدر نوشته میشه!؟مگه تقدیر آدم‏ها از روز ازل نوشته نشده!؟
یعنی هر کی فقط تو این چند شب دعا کنه و قرآن به سر بگیره،فرشتگان براساس این کار لحظه‏ای گناهانشو میبخشن و کاری به چیزی که بود و خواهد بود،ندارن!؟

خدایا!یه کم،فقط یه کم به من بصیرت بده تا فلسفه این چنین شب‏هایی که گذشت را کمی درک کنم.

*عکس از منصوره معتمدی با عنوان وروجک