این منم

باید کمی از خودم بنویسم. اولش آسون به نظر میرسید، ولی آخرش معلوم شد همچین آسون هم نبوده! روی کاغذ آوردن و نوشتن یه سری تصویر و تصورات ذهنی سخت‏تر از اون چیزی بود که به نظر میرسید. شاید برای همین بود که دعوت سروری رو یه کم دیر دارم جواب میدم.

بدترین اتفاق: چیزی وجود نداره که به طور مطلق بد باشه. تمام ناملایمات هم به نوعی قابل جبران هستند مگه اون چیزایی که داغی به دل آدم میذارن و فقدانی بوجود می‏آرن و به دلیل شرایط خاص غیر قابل جبران میشوند. فوت مادربزرگم بزرگترین فقدان زندگی‏ام بوده.
خوب‌ترین اتفاق: داشتن دوستان خوب.
بدترین تصمیم: تصمیمات خوبی که میتونستم بگیرم و نگرفتم! ولی بازم میگم که بدی‏ها همیشه قابل جبران‏اند.
بزرگ‌ترین پشیمانی: هدر دادن اوقات فراغت به بطالت.
فرد تأثیرگذار زندگی: تا الان فرد خاصی وجود نداشته که مسیر زندگیم بر اساس تاثیرپذیری ازش کاملاً عوض شه. بیشتر تاثیرپذیری‏ها مقطعی بوده و بیشتر هم از گروه خاصی تاثیرپذیرفتم تا شخص خاص.
آرزوی زندگی: جوونه و هزار تا آرزوی دور و دراز. دمِ دستی‏ترینش رسیدن به استقلال و به قولی سری تو سرا درآوردن و متداول‏ترینش آرزوی موفقیت و خوبی و خوشی برای همه دوستان و آشنایان.
اعتقاد به معجزه: مگه هنوز پیامبری هست که بخواد معجزه کنه!؟
اعتقاد به خوش‌شانسی: نه در موردی که هیچ کار نکنی و منتظر گرفتن جواب مناسب هم باشی و وقتی جواب نگرفتی بگی که چه قد بد شانسم. ولی در موردی که کلی زحمت بکشی و تمام تلاشتو بکنی و سر آخر نتیجه نگیری میشه بد شانسی دیگه.
عشق: خوب – عاشق نشدیم که. حالا از کجا میدونیم خوبه خودمون هم نمیدونیم!
خیانت: بد – طرف مقابلت که بهت اعتماد کرده رو میشکنه و خورد میکنه.
دروغ: زشت – نمیخوای راستشو بگی، خب نگو، ولی دروغ هم نگو.
از که بدم می‌آید: از آدمای دو رو و متظاهر که زندگیشون مستقیماً به جهت وزش باد ربط داره.
تا به حال دل کسی را شکسته‏اید: من شرمنده‏ام. روم نمیشه تو چشماتون نگاه کنم.
دلیل انتخاب اسم وبلاگ: هر چی بوده علمی و تحقیق شده نبوده. یهویی رسید به ذهنم.
از بچه‌های وب چه کسی را بیش‌تر دوست دارید؟ دوستامو دوست دارم که باهاشون دوست شدم دیگه.
تعریفی از زندگی خودم: زندگی بزرگتر از اونی هست که بشه تو یک خط، دو خط، یک صفحه، صد صفحه و ... تعریفش کرد.
خوش‌بختی: همین ورا بودا. کجا گذاشتمش!؟

این واژه‌ها یادآور چه چیزی برای‌تان هستند:
هلو: جوووووووووووون! بخوررررررررمت! (هلو رو میگم منحرفا!:دی)
خدا: سختی‏ها و مشکلات!
خلاصه شدن کلی عظمت و بزرگی تو خلقت کوچکترین مخلوقات مثل یه باکتری حتی!
امام حسین: نمیشناسم! کسی هست که شناخته باشه!؟ به منم معرفی کنه لطفاً.
اشک: بغض – تنها چیزی که هم تو غم هست و هم تو شادی.
کوه: آفتاب سوختگی.
فرار از زندان: Shawshank Redemption
هوش: اینجا کجاست!؟ شما کی‏اید!؟ با کی کار دارید!؟
خواهر شوهر: هر وقت شوهر کردم میگم!

رنگ چشم‌هایم: قهوه‏ای روشن
رنگ مورد علاقه: آبی - سبز
جواب تلفن و ارتباطات: تماس کسی رو بی‏جواب نمیذارم. اگه نشد همون لحظه هم جواب بدم باهاش تماس میگیرم حتماً.
کلام آخر: نقطه، سر خط.

*در پایان شخص خاصی رو به ادامه بازی دعوت نمیکنم. هر کسی که دلش خواست میتونه این بازی رو ادامه بده و ما رو کمی بیشتر با خودش آشنا کنه.

۱۷ نظر:

مریم بانو گفت...

نه حالا مثلاً می خواستی کسی رو دعوت کنی هم مگه می تونستی؟
همه مون همه مون رو قبلاً گفتیم! :دی

حیاط خلوت گفت...

حالا کی شوهر می کنی؟ =))

خوب نوشته بودی. خوبیه این بازیه اینه که یه نمای کلی از تم شخصیتی آدم می ده. بعضی جوابات دقیقاً همونایی بود که حدس می زدم...

سروری به فداتون >:D<
ما هم دوست داریم دوست جان

ناشناس گفت...

salaaaaaaaaaaaaaa,
راه گم کردم
چطّوری؟؟:)))))

دیلماج بانو گفت...

راستی رنگ قهوه‏ای رو یادت رفت بنویسی جز علایقت :دی

میچیکو گفت...

هلو رو خوب اومدی!!!
کوه رو هم همینطور!آخی.یادش بخیر، چپه دهنی ازمون سرویس شد.
دیدی نفرینم گرفت!ببین چه کمر دردی گرفته!!!!

حیاط خلوت گفت...

دیلماج اشاره هوشمندانه ای داشت =))
قهوه ای چیزی ...

Unknown گفت...

@مریم بانو
حالا صداشو در نیار من خواستم خیلی سنگین و رنگین رفع تکلیفی کرده باشم!!:دی

@حیاط خلوت
والا ما که نباید شوهر کنیم، شوهر ... :دی

قربان سروری
x:*:
بعد هم خودتو با من قاطی نکنا! من کی
گفتم دوست دارم!؟ عمراً! صد سال!!:دی

@فرناز
سلااااااااااااااااام
صفا دادید. میگفتید گاوی گوسفندی چیزی قربونی میکردیم.
خوبم، خوبی!؟

@دیلماج
دیدم دیگه اونو همه میدونن گفتم نگم سنگین تره!!:دی

@میچیکو
این هفته میای بریم کوه!؟:دی
آره. ننه م کمر درد گرفته نافرم. غصه میخوررریم.
:(

@حیاط خلوت
یه تیکه تو قسمت رنگ چشم خواستم بگم به قول خواهرم قهوه‏ای اس.... ولی بی خیلش شدم. ایشالا دفه بعد!:دی

الهام گفت...

آدم جالبی هستی !!!!!
خواستم بعضی قسمت ها رو انتخاب کنم و بگم از اینا خوشم اومد که دیدم هر قسمتش در نوع خودش جالبه !!!!

تحریک شدم منم توی این بازی وبلاگی شرکت کنم !!!!!
:D

میلاد گفت...

خیلی باحال بود.بامزه،هوشمندانه،واقع گرایانه و....

2nya گفت...

من مرده ی اون خوب ترین اتفاق زندگیت شدم
نه برای اینکه مثلا خودمو جزو دوستای خوبت حساب کنم یا هر چی، برای اینکه قدر آدما رو میدونی و این یعنی خیلی، یعنی خیلی

سبک جدید گفت...

خوب بود
خوشحال شدم که بیشتر باهات آشنا شدم!

Mostafa Motazedian گفت...

تو هر ... ای که باشی ما قبولت داریم
.
.
.
اینو همینجوری گفتم زیادی شاد نشی

ناشناس گفت...

من هم بازی می کنم.



شهرزاد

Unknown گفت...

@الهام
جالبی از لحاظ خُل وضع بودن رو پایه‏ام اساسی!
خوشحال میشم اگه بنویسی در مورد خودت.

@دنیا
آدما خودشون یه کاری میکنن که آدم حتی اگه آدم هم نباشه مجبور به دونستن قدرشون میشه.

@مصطفی
من الان خر کیف شدم ازین تعریفت که!:دی

@شهرزاد
خوشحالمون میکنید.

Elham گفت...

منم از همون لحاظ گفتم دیگه !!!

خوبه درک مشترک داریم !!!

:D

Elham گفت...

سلام ،
دیروز نشستم سمونی مردگان رو خوندم !
نفسم بند اومد و فقط وقتی تمومش کردم دوباره نفس کشیدم .
باهاش گریه کردم ، همذات پنداری کردم و کلی دور و برم دنبال "آیدین" گشتم !!!

مثل آدمای معتاد شدم ، از اینا که همه زندگیشون رو پای مواد می دن و کلیم باهاش حال می کنن و هیچ چیز دیگه ای هم حالیشون نیست !!!!
من بازم کتاب می خوام ...
:D

واقعا ممنون بابت پیشنهادات و لحظه های خوبی که برام به ارمغان میارن !

ghazaleh گفت...

khahar shohar joze havaroin mishe :D