‏شخصی را می‌شناختم که بعد از خرداد 88 در راهپیمایی‌ها شرکت می‌کرد و در آن گیر و دار و هیر و ویر، از خود عکس‌های هنری می‌گرفت. بعد هم آن‌ها را به نمایش می‌گذاشت. هرچه فکرم را از دلیلی که چرا در این راهپیمایی‌ها شرکت می‌کرد، منحرف می‌کردم و قصد می‌کردم از جنبه‌ای مثبت آن‌را ببینم، باز هم ذهنم منحرف میشد به همان دلیل اولیه. دلیل گرفته شدن آن عکس‌ها با آن ژست‌ها را که به نظر می‌رسید جایی قدم گذاشته که تا به حال هیچ کس دیگر به آنجا نرسیده را درک نمی‌کردم. هنوز هم درک نمی‌کنم آدم‌هایی را که بعد از گذشت چند سال خاطراتی از آن دوران بیان می‌کنند که کاملن جنبه‌ی شخصی دارند و نشانه‌هایی از  فتح قله‌ای در آن زمان که هیچ شخص دیگری آن را انجام نداده بود و تنها خود بودند و خود. خودی نشان دادن که "من" چنین کردم و چُنان. و نه هیچ کس دیگری! تک تک که بخواهی در نظر بگیری و پای حرف‌هایشان بشینی هر کدام به خیالشان انقلابی کرده‌اند.
حیف. بیشتر به فکر من‌ها بودیم در آن جمع‌ها و دلمان آنچنان با هم نبود.

۳ نظر:

Mostafa Motazedian گفت...

تو مملکتی که همه به فکر جیب خودشونن و یه نگاه هم به بقلی نمیندازن که شاید تو فکر یه تیکه نون باشه
هر چی سر مردمش بیاد حقشونه
منم یکی از همین مردم
کاش تو قحطی شقایق بشینیم تو یه قایق بزنیم دلو به دریا...

حیاط خلوت گفت...

ملت خودخواهی هستیم تا نوک دماغمونو می‌بینیم فقط!

Elham گفت...

من وقتی وبلاگ خودمو به روز نمی کنم ف فکر می کنم هیچ وبلاگ دیگه ای هم به روز نمی شه ، بعد وقتی میام وبلاگمو به روز کنم ، یعنی بعد از مدت ها میام به وبلاگم سر می زنم ، می بینم ، وه مثکه بقیه وبلاگا به روز می شدن ! عین اصحاب کهف می مونم که یهو از خواب بیدار می شن !

جمله آخرت خیلی خوب حسو منقل می کرد ، دمت گرم ، اصن یه حالی شدم وقتی خوندم .