کارآموزی + آینده‌یِ نه چندان دور

طبق عادتِ خنثا، بعد از نیمه شب خوابیدن؛ 2-1 شب. طبق اجبارِ لعنتی، سحر خیز شدن؛ 6:30 صبح. طبق عادتِ بد، دیر از خانه بیرون زدن؛ یه ربع الی 5 ذقیقه مانده به ساعت 8. طبق اجبارِ نه چندان اجباری، سر ساعت در محل کار بودن؛ ساعت 8. طبق عادتِ بدتر، دیر رسیدن؛ نیم ساعت تاخیر روزانه. طبق روالی معمولِ فرساینده‌یِ کاری، کاری نداشتن و بیکاری. طبق بی‌خوابی شب قبل و بیکاریِ موجود، خواب آلودگی شدید و تمایل به خوابیدن. طبق عادتِ مزخرف، روی صندلی و پشت میز نتوانستن خوابیدن. طبق تمام شدن ساعت کاری، آزاد شدن! طبق امیدِ واهی، سریع برگشتن به خانه و چشمی بر هم نهادن. طبق تفکرات معقول و نامعقول و کارهای نکرده‌یِ در طول روز و انباشته شده، باز هم تا بعد از نیمه شب چشم بر هم نذاشتن. طبق امیدِ واهی و تفکرات معقول و نامعقول، خوابیدن و استراحت را به آخر هفته موکول کردن. طبق روحیاتِ سرخوشانه، آخر هفته زمانی‌ست برای تفریح و خوش‌گذرانی. طبق روحیاتِ سرخوشانه و عادتِ خنثا، کمتر خوابیدن در آخر هفته‌ها برای استفاده بیشتر از تفریحات و رسیدن به خوشی‌ها.
طبق معمولِ احمقانه، هفته تموم شد و یه هفته دیگه اومد و روز از نو و روزی از نو.
چرا همش وقت کم میاد؟

۱ نظر:

سبک جدید گفت...

شب بیداری رو پایه ام
و طبق عادت بد، مجبوری سحرخیز شدن رو!!!
جون کندنیه واسه خودشا!!
منم که اصلا پایه ی مازوخیسم!!!
حال میده....