نیستی- داریوش

چنان دل کندم از دنیا که شکلم شکل تنهایی است
ببین مرگ مرا در خویش که مرگ من تماشایی است
مرا در اوج می خواهی تماشا کن تماشا کن
دروغین بودم از دیروز مرا امروز حاشا کن
در این دنیا که حتی ابر نمی گرید به حال ما
همه از من گریزانند تو هم بگذر از این تنها

فقط اسمی به جا مانده از آن چه بودم و هستم
دلم چون دفترم خالی قلم خشکیده در دستم
گره افتاده در کارم، به خود کرده گرفتارم
به جز در خود فرو رفتن چه راهی پیش رو دارم
رفیقان یک به یک رفتند، مرا با خود رها کردند
همه خود درد من بودند، گمان کردم که هم‌دردند

شگفتا از عزیزانی که هم آواز من بودند
به سوی اوج ویرانی پل پرواز من بودند
گره افتاده در کارم، به خود کرده گرفتارم
به جز در خود فرو رفتن چه راهی پیش رو دارم

رفیقان یک به یک رفتند، مرا با خود رها کردند
همه خود درد من بودند، گمان کردم که هم‌دردند

* نیستی- داریوش
*  دلم چون دفترم خالی قلم خشکیده در دستم...

۳ نظر:

Sacred Deer گفت...

چه انتخابی!!!
شعله‌ور شدیم رفت که...

سبک جدید گفت...

قشنگ بود
نبینم غمتو سینا خان!
اینجوری نبودی که!
کلی روحیه داشتی
کلی روحیه میدادی!
چی شدی؟

Unknown گفت...

@fragile silence
به پای انتخابای شما که نمیرسه صد هزار سالم.

@سبک جدید
نمیذارن که! والا به خدا!
ولی به هر حال من پررو تر از این حرفام
;)