پدر


پدر؛این دیو دوسر!!این موجود خشک و خشن!!این موجود بیگانه و ناشناخته!!این موجود بی روح و عاطفه!!موجودی که نمیشه زیاد بهش نزدیک شد!!موجودی که نمیتونی بدون ترس حرف دلت رو بهش بزنی!!موجودی که فقط در حال ایراد گرفتنه!!
پدر؛شخصی که تو شادی‏ها کمترین سهم و تو غم‏ها بیشترین سهم رو داره!!شخصی که در بهترین ساعات روز سر کار هست و شب هم به خاطر خستگی ناشی از کار نمیتونه زیاد خوش بگذرونه!!
پدر؛همون شخصی که روزی خودش پسر بوده و با پدرش مشکل داشته و هنوزم که هنوزه مشکل داره!!همون شخصی که روزی حس استقلال طلبیش باعث میشد نتونه شخص مستقلی مثل پدر رو بالای سر خودش ببینه.
پدر؛شخصی که اگه درآمد مناسبی نداشته باشه شرمنده خانوادش میشه و هر چه قدر هم بیشتر درآمد داشته باشه خانواده درآمد بیشتری رو ازش طلب میکنه!!
پدر؛شخصی که تمام سعی و تلاش خودش رو کرده تا بتونه روزی موفقیت و خوشبختی بچه‏هاش رو ببینه.بچه‏هایی که هیچ وقت از پدر تشکر نمیکنن!!
پدر؛این موجود مظلومِ ظالم‏نما!!
و حال ما هستیم.پسرهایی که روزی پدر میشوند و به راه پدرانه خود رفته و با تمام دوست داشتن و آرزوهای خوب برای بچه‏هایمان آنها را درک نخواهیم کرد!!

۹ نظر:

فرشاد نوروزپور گفت...

شايد با چند خط اول موافق نباشم .
البته شايد برداشت خودم از پدرم اينطور باعث شده

دیلماج بانو گفت...

خیلی وقتها فکر می کنم که چرا پدرای ما اینقدر تو زندگیمون نامرئی هستن. هستن گرما و نورشون هست و ما نمی بینیم شاید چون از پشت همیشه می تابن. همیشه ساکتن آرومن. همیشه وقتی پیششون می شینی حرفی نداری باهاشون بزنی. می ترسی حرف دلت رو بهشون بزنی. همیشه مثل ناظم مدرسه باهاشون برخورد می کنی. دوسش داری ولی احترام و شرم هیچ وقت نمی ذاره نزدیکش بشی.
خیلی وقته فکر می کنم پدر من هم زمانی پسری بوده پرشور و هیجان مثل همونایی که همیشه بیرون می بینم. چرا حالا اینجوری شده. همه پسرایی که الان پر حرف و شوخ و شیطون هستن اینجور آروم می شن؟ چرا تو زندگی اینجوری خودشون رو می کشن عقب. از چی می ترس.؟ از اینکه ابهت پدرانه شون رو از دست بدن؟

ناشناس گفت...

می دونی سینا دقیقن همون دسته ای که بچه هاشونودرک نمی کنن شامل متن تو میشن وگرنه من پدرهاییو سراغ دارم که بچه ها حتی از مادرشون بهشون نزدیکترن. دقیقن بر می گرده به اصلیت خانواده ، تربیت و اخلاق . نمی شه این متنو برای همه در نظر گرفت ، پدر خود منم شامل یه چند خیس از این نوشته می شه ولی فقط چند خط .

ناشناس گفت...

اشكمان در امد!‌‌‌ :))

حالا برخلاف حرف تو من با بابام خيلي راحت ترم تا با مادرم! خيلي وقتها او مرا بهتر از مادرم درك مي كند!

من و مامان اصلا تفاهم نداريم! :))

نمي دونم چه شد كه توانستم اينجا نظر بذارم.


شهرزاد

بنفشه گفت...

دخترا بابایی اند وحشتناک

Unknown گفت...

@فرشاد
شاید باشند کسانی که با چند سطر بعدش موافق نباشن!!
همونی که خودت گفتی.بنا بر نظر هر کسی متغیره.

@دیلماج
شاید این مسئولیت زندگیه که از اونا یه مرد ساخته که زیر با راین مسئولیت دیگه نمیتونن مثل دوران مجردیشون باشن.

@یگانه
شامل توقعات بی جای خانواده ها هم میشه.
نه.همه بندها مطمئنا شامل یه نفر نیست و هر بند میتونه فقط شامل یه نفر بشه.

@شهرزاد
حالا گریه نکن منم گریم میگیره!!
این در مورد من نبود.البته نه اینکه کاملا نباشه.یه چیاییش بود و چیاییشم نبود.یه چیزی بود که به ذهنم رسیده بود.
جالبه که همجنس ها با هم تفاهم ندارند!!

@بنفشه
پسرها هم مامانی ان وحشتناک تر

فاطمه گفت...

:ایکس س س س س

واسه بابام بود
:دی

حیاط خلوت گفت...

و اين فقط پدر نيست. گاهي مادر ها هم هيچ ادراكي از بچه ها ندارن . در حالي كه سرشار از عاطفه ان اما با همون عاطفه بچه ها رو زجر مي دن.
خانواده اي كه كنار هم زندگي مي كنن اما هر كدوم يه جزيره ان و هيچ كس نمي دونه اون يكي "كيه" اما تصور مي كنه كه مي دونه. پس قضاوت مي كنه،‌متوقع مي شه،‌متهم مي كنه متهم مي شه... وقتي كه حتي تلاشي هم براي شناخت هم نميكنن. وقتي برداشت ها و تعبيرا از هم سطحيه. اينكه پدر خشكه اما دلش مثل گنجيشكه يا مادر سرسخته اما دلش نازكه . كه بچه ،‌فرزنده اما يك شخصيت مستقله فقط با بينش به دست مياد ... گاهي به اين اعتقاد مي رسي كه اين جبر زمانه كه هر نسلي الزاماً با فرزندش فاصله قابل توجهي داره طوري كه تصميم مي گيري تو نسلي نداشته باشي اما به نظرم اين فاصله اونقدر زياد نيست اگر ما تلاش كنيم براي شنيدن هم، ‌پذيرش اشتباهاتمون و بخشيدن اشتباهات ديگران،‌درك همديگه در اون جاهايي كه قابل تغيير نيستيم،‌اينكه بپذيريم پدر و مادر بودن آموختني و اكتسابيه و نه تنها غريزي. وقتي هيچ وقت نتونيم از لايه هاي رويي رفتاري و شخصيتي هم فراتر بريم هميشه اين فاصله درگيري و غم و ايزوله شدن باقي مي مونه ... وگرنه نه كسي ظالم ميشه نه مظلوم

Unknown گفت...

@حیاط خلوت
وقتی من تو عالم خودم سپری کنم و به پدرم زیاد نزدیک نشم نمیتونم چیزی رو ازش کسب کنم که بعدا در وظیفه پدرانه خودم به کار ببندمش!!