این عاطفه ها را از ما پس نگیرید!

"این نوشته مربوط به ضمیمه مسافر روزنامه همشهری پنجشنبه گذشته میباشد"

نزدیک بعضی رویدادها گاهی اتفاقاتی در کشور ما رخ میدهد که به یکباره دیگر رخ نمیدهد!

اصلا هم از این توضیح مختصر منظورمان زیاد شدن حقوق بازنشسته ها قبل از یک رویداد و کم شدن آن بعد از همان رویداد نیست!بلکه همین جوری برای اینکه حرفی زده باشیم این جمله را نوشتیم.یعنی فقط ما همین جوری الکی یک حرفی میزنیم!؟

خواسته یا ناخواسته هنگام یک رویداد اقشار مختلفی مورد توجه قرار میگیرند؛کارگرها زحمت کش میشوند،معلم ها عزیز و ارجمند میشوند،کارمندها محترم و اینا میشوند،جوان ها دوست داشتنی میشوند و هزار جور مهر و عاطفه و محبت دیگر که به صورت بی رویه به سوی مردم روانه میشود.

مشکل اصلی این وسط عاطفه نیست،محبت هم نیست،مشکل پس گرفتن این عاطفه پس از همان یک رویداد است.اصلا دروغ گفتیم که مشکل عاطفه نیست،مشکل دقیقا همین است و ما کمبود محبت داریم.حالا وقتی یک عده آدم شریف پیدا شده اند که این کمبود عاطفه را با صد و چهل،پنجاه هزار تومان جبران میکنند و دوست داشتنی میشوند چرا توقع دارید ما را با این مبلغ ناچیز پر نکنیم؟

حالا گیریم که مبلغی از این عاطفه را بعد از آن رویداد پس بگیرند؛خودشان محبت کرده اند خودشان هم پس میگیرند.کجای این کار اشکال دارد!؟!؟

اصلا مهر و محبت به شما نیامده!حیف این عاطفه که به ما میشود!دوای درد ما همان است که همیشه در حقمان میشود،نه این لطافت بازی ها!


تازه تو این چند روز دارم میفهمم زندگی مجردی یعنی چی.حداقل میتونم تو این چند روز یه ذره از حس استقلال طلبیمو ارضا کنم و کسی هم نیست که بگه کجا بودی و با کی بودی و چی کار کردی البته اگه این تلفناشون بذاره!!

۱ نظر:

Unknown گفت...

نویسنده: مانی
دوشنبه 26 مرداد1388 ساعت: 18:28
خوب گفته هرکی گفته
این مطلب لینک شد، نه که فکر کنید برای اون قسمت آخرش که همه بفهمن یه خونه مجردی شده و اینا! قصد ما اصلاً برملا کردن زندگی خصوصی کسی نیست

منم آخرشو واسه اینکه بگم خونه مجردی شده ننوشته بودم.واسه این بود که بگم زندگی مجردی خیلی حال میده.تازه خودمم تو این چند روز اصلا خونه نیستم که بخوام لذت خونه خالی رو ببرم!:دی

نویسنده: علیرضا
دوشنبه 26 مرداد1388 ساعت: 18:50
سلام

ضمن عرض اینکه اولتم به استحضار می رساند که در حال حاضر جاهای مشتی جاهایی هستند که دست این شیطان دو پا به آنجا نرسیده وگرنه پدر هر چی طبیعته در میاد!

این که بله
در مورد نظر خصوصی تون که فکرم نکنم زیاد خصوصی بود باید بگم این مطلب عین مطلب روزنامه است.پس باید اول روزنامه رو ببندن و بعد اینجارو

نویسنده: 2nya
دوشنبه 26 مرداد1388 ساعت: 19:13
با مزه بود=))
مواظب خودت باشی پس!هر چی بلاست سر این جوونا میاد از سر همین زندگی مجردی چند روزست:دی

هر چی کارم که قبلا بلد نبودم تو همین زندگی مجردی یاد میگیرن.البته کارای خوبشو میگما.فکر بد نکنید!:دی

نویسنده: یگانه
دوشنبه 26 مرداد1388 ساعت: 19:13
موافقم یعنی چی که اصلن به ماها محبت می کنن
.
ما همون باید در فقر و تنهایی باشیم
.
اصلن واسه چی یکی باید دلش واسه ما بسوزه ، حالا نه اینکه بعدش توقعی چیزیم ندارن .. آدم اصلن می مونه
.
همینی که گفتی سید به ما نباید محبت بشه ... ما جنبه نداریم

اینارو من نگفته بودم نویسندش نوشته بود
پست الکترونیک

نویسنده: دیلماج
دوشنبه 26 مرداد1388 ساعت: 20:41
این الان متن نوشته شده تو روزنامه بود یا جوابیه تو به اون متن؟ اگه متن روزنامه بود که ایول روزنامه و شجاعت و اگه این حرفا جوابیه تو بود که ایول به تو و خلاقیت و این حرفا

ایول به روزنامه و شجاعتش.من هنوز این قد خلاقیت پیدا نکردم!

نویسنده: علی ( ذهن ِ آشفته )
دوشنبه 26 مرداد1388 ساعت: 22:47
مردم خونه شون مکان شده تک خوری می کنن!

چی میگه!؟ما دو نفریشم نتونستیم کاری بکنیم حالا میخوای تکی کاری کنم!؟
تازه بهت گفتم بیا بریم بالا خودت نیومدی!

نویسنده: یگانه
سه شنبه 27 مرداد1388 ساعت: 23:4
نویسندش خوب نوشته بود

آره واقعا.دمش قیژ