تکرار

تا همین چند سال پیش،تا سن 15،16 سالگی،همه چیز رنگ تازه ای داشت برام و با رسیدن هر کدومشون به قولی خر کیف میشدم.

مناسبتایی از قبیل عید نوروز،تابستون،ماه رمضون،محرم،چهارشنبه سوری،عید غدیر و یا حتی تعطیلات آخر هفته و ... از این دسته بودن.

ولی حالا همه اون چیزا برام تکراری شدن.هر دفه که میان همون رنگ سابقو دارن.بدون هیچ تغییری.با همون کارا و حرفای تکراری.

شاید اشکال از من باشه که زیادی خودمو محدود و مقید کردم!شاید باید به خودم بیشتر از اینا آزادی عمل میدادم.

۱ نظر:

Unknown گفت...

نویسنده: دیلماج
یکشنبه 1 شهریور1388 ساعت: 19:28
آخه وقتی فرق مولودی و عزامون فقط تو ریتم و حرکت دستامونه دیگه چی انتظاری داری!
هر وقت بیرون یکی بلند گو روشن می کنه همیشه تا نرم جلو نمی فهمم الان مولودی گرفته یا نوحه خوانی هست. اگه دستای مردم بالای سرشون به هم بخوره یعنی جشنه اگه دستا بالا باشه ولی بخوره تو سرشون یعنی عزاست! آهنگاشون فرقی نداره با هر دوش می تونی گریه کنی!
چهارشنبه سوری هم که ما کفاره و باید بساطش جمع بشه. عید نوروز هم که فعلا زیر آبی در رفته. به قول یکی از علما عید اصلی ما عید فطر بقیه اعیاد ما کفار و مشرکین و باید فراموش بشن.
پس تو خودتو محدود نکردی. دنیای ما همینه. همه چیز عین همه فقط اسمشون فرق می کنه. برای من فقط مهم این هست که این مراسم منجر به تعطیل شدن اون روز بشن ( ارز کارمند جماعت انتظار بیشتر نداشته باش)

نویسنده: یگانه
دوشنبه 2 شهریور1388 ساعت: 14:6
می دونی !
این روزا واسم معمولی نشده یا اهمیتشو از دست نداده اما از اونجا که شاید زیاد انتظار دارم فکر می کنم تو این روزایی که اکثرن بهش معتقدیم باید یه اتفاقی بیفته باید بهتر از چند روز پیش باشه...به خدا می گم خدایا من بدم اما یعنی یه بنده ی خوب نداری که همین الان که داره دعا می کنه دعاشو براورده کنی ، نجاتمون بدی...!!!
.
.
نمی دونم !
همون که بالا گفتم ، شاید من انتظارم زیاد ِ .

انتظار نابجا و آنچنان زیادی هم نیست که تحقق پیدا نکنه

نویسنده: 2nya
دوشنبه 2 شهریور1388 ساعت: 16:51
به چشم تکرار بهش نگاه نکن.برای اینکه به چشم تکرار بهش نگاه نکنی،باید یاد بگییری که کلی نگاه نکنی.این جوری نگاه نکن که پارسال هم "تابستون"داشتیم،امسال هم "تابستون" داریم و سال دیگه هم "تابستون" خواهیم داشت.این جوری نگاه کن که زندگی یعنی مجموعه لحظه ها.همین تابستون یعنی مجموعه ی کلی ثانیه؛و البته هر لحظه ای غیر قابل تکراره

اتفاقا فک کنم جزئی نگاه کردم که اینجوری شد!به تمام کارهایی که تو عید انجام میدیم یا تو تابستون نگا کن.همش تکراریه! اینم به خاطر اینه که خودمونو محدود به انجام همون کارا کردیم.هر چند وقتی تو همون لحظه قرار میگیرم لذت میبرم ولی بعد که اینجوری نگاشون میکنم میبینم همشونو قبلا بارها و بارها انجام دادم.

نویسنده: علیرضا
سه شنبه 3 شهریور1388 ساعت: 19:17
سلام

نه بابا رسم زمانه ی کج مداره!قبل می شنیدیم که همه چیز در حال تغییره اما حالا با گذر عمر داریم به عینه تجربه می کنیم.فقط کاش این تغییر یه جورایی همه اش ضد حال نمی بود.راستی از نظرت ممنونم

همه چیز تغییر میکنه ولی من سر جای خودم موندم و حداقل هیچ تغییری تو کارام ایجاد نشده!!

نویسنده: دانیال
چهارشنبه 4 شهریور1388 ساعت: 1:54
منم مثل توام!
دیگه هیچ چیز بو نداره!
قبلا همه چیز بو داشت
بوی ماه رمضون
بوی عید
بوی محرم
به حال خودمون متاسفم!!

نویسنده: AmiN
پنجشنبه 5 شهریور1388 ساعت: 22:14
سلامي چو عطر ياد كودكي
مي دوني؟ يه بخشي اش بر مي گرده به ما و تيرگي قلب هامون در مرور زمان
اما همه ي داستان اين نيست
بخش ديگه اي كه نرم نرم داره تاثير خودشو ميذاره بدون اينكه ما متوجه بشيم
اون بخشي كه سي ساله مردمي رو كه باهم و پشت هم بودند حالا روبروي هم قرار داده
هر كسي داره به نوعي دست و پا مي زنه كه سر خودشو بالا نگه داره
.
و كاتاليزوري به نام "افراط" (در دين ، در عزاداري هاي دين مثل محرم و در درك حقايق و زيبايي هاي دين ، مثل رمضان)
براي تيرگي هر چه سريعتر اين قلب ها
اين تمام ماجراست
.
عرض ارادت
و التماس دعا

شاید
محتاجیم به دعاهاتون

نویسنده: محمد
سه شنبه 24 شهریور1388 ساعت: 9:57
آره.
.
.
.
اما وقتي شماره جديد مجله كيهان كاريكاتور
يا يه فيلم جديد
يا چه مي دونم تو يه بلاگي يه شعر جديد يا يه مطلب تازه ميبينم
امروزم با روز قبل يه خرده فرق پيدا ميكنه
و اين خوبه ديگه
نه؟

اگه اینا نبود که دیگه آدمیزاد باید بی خیال زندگی میشد!!