جایی برای تنهایی نیست

دم دمای غروب یک روز گرم بهاری که با وزش هر نسیم فضای اتاقم پر میشود از بوی گل‎‏های یاس و کمی گرما قابل تحمل و لذت‏بخش میشود و من فارغ از هر انجام هر وظیفه‏ای بی‏کار هستم،نمیشود در خانه ماند.
راه کوچه و خیابان را پیش میگیرم و تقریبا بی‏هدف به راهم ادامه میدهم.گاهی برای ایجاد تنوع به بعضی از آدم‏هایی که از کنارم میگذرند لبخندی میزنم و به بعضی‏هایشان اخمی میکنم!!
پاهایم جدا از مغزم و متصل به حسم تصمیم میگیرند و گاهی آهسته و گاهی تند و گاه راهی را دوبار میروند.سرانجام مرا به داخل پارک میکشانند.دوری در پارک میزنم؛آن طرف مخصوص پیرمردهاست،آن طرف مخصوص عشاق و آن طرف هم مخصوص کودکان؛جایی برای یک جوان تنها وجود ندارد.خودم را به کودکان نزدیک‏تر میبینم و جایی نزدیک زمین بازی آنها را برای استراحت و وقت گذرانی انتخاب میکنم.
به اجبار باید روی صندلی بنشینم و مانند اوقاتی که تنها نیستم نمیتوانم به نوشته "لطفا وارد چمن نشوید" انگشت شستی نشان دهم و وارد چمن شوم و درون چمن به پهلو لم دهم.
از همانجا اطرافم و بیشتر زمین بازی کودکان را تحت نظر میگیرم.صندلی‏های اطراف اکثراً پر است از مادرانی که باهم گرم گرفته‏اند و زبانشان به کار افتاده و گوش و چشمشان مراقب کودکانشان و با هر بار زمین خوردنِ کودک عزیز و دل‏بندشان دل ضعفه میگیرند.اندک پدرانی هم هستند که هنوز وقت و حوصله‏ای برای کودکشان را دارند و حتی حاضرند برای اندکی لبخند کودکشان انواع و اقسام ادا را در بین آن همه جمعیت از خود درآورند.
اداهایی برای همین کودکانی که وقتی بزرگ میشوند انواع و اقسام ادا برای والدین خود درمی‏آورند.کودکانی که در جوانی تبدیل به عذاب جان و سوهان روح والدین و موجودی غریب و ناشناخته میگردند.جوانی که نه دیگر پدر وقتی برایش دارد و نه مادر حوصله‏ای برای سر و کله زدن با او.جوانی که دلش فقط به جوانی‏اش خوش است و بهترین سال‏های عمری که با تنهایی در پارک نشستن در حال تلف کردنش است،با پوزخندی بر لب به آینده...

۷ نظر:

امین گفت...

:|

حیاط خلوت گفت...

تیترت یه تنهایی یه پست بود

آره نیست
مثل الان من که دلم یه همچو جایی رو می خواد کلاً
الان همیشه مدت هاست یعنی ...

Unknown گفت...

من دیشب دو بار نوشتم بعد پاک کردم
نمی دونم چی باید بگم
تنهایی چیزی نیست که بشه توضیحش داد
هر کس یه جور و با یه فلسفه ای باهاش کنار میاد
نمی شه گفت زیباست ، چون بالاخره یه جا کم میاری
نمی شه هم گفت که تلخ و دردناکه ، چون واقعاً لذتی وصف ناپذیر داره
...
من خودم شخصاً معتقدم لذت بردن از تنهایی
بر می گرده به عقیده ی ما
نسبت به آفرینش
نسبت به چیزی بالاتر از آفرینش
...

B.a.N.a.F.s.H.e گفت...

آیا زمین که زیر پاهای تو می لرزد تنهاتر از تو نیست؟؟

Mostafa Motazedian گفت...

میگما هر چند وقت یه بار بهت سر میزنم
من که هر موقع میخام تنها باشم به یکی از کوه های اطراف خونه میرمو با خودمو خدام ....
همیشه جایی برای تنهایی هست فقط کافی درست نگاه کنی

ناشناس گفت...

حالا خوبه براي شما اقايون همون پارك هم هست!ما خانمها اگه تنها بريم پارك ،بدتر مزاحم ادم مي شن و اعصاب ادم را خورد مي كنند!كلا زمانه بدي شده




شهرزاد

Unknown گفت...

@سرور
نگرد که پیدا نمیکنی

@امین
آره.هم دلت نمیخواد تنها باشی و هم بعضی اوقات به شدت دلت میخواد که تنها باشی!!

@بنفشه
حداقل زمین پاهای منو رو خودش حس میکنه!!

@مصطفی
هست ولی اون حس متضاد به تنهایی نمیذاره کشفشون کنم!!

@شهرزاد
طرح برخورد با مزاحمین نوامیس رو که راه ببندازن دیگه درست میشه!!دیگه هیچ کس جرئت نمیکنه از خونه بره بیرون دیگه!!