هاینریش بُل

عقاید یک دلقکنان سال‌های جوانیقطار به موقع رسیدتا به امروز هاینریش بُلِ آلمانی محبوب‏ترین نویسنده در ذهن من بوده است.این محبوبیتش در ذهن من بیشتر به خاطر نثرِ روان و زیبا و دلنشینی است که در نگارش داستان‏هایش وجود دارد.
موضوعی را که بیشتر در داستان‏هایش از آنها بهره میبرد جنگ جهانی و صدمات و لطمات جبران ناپذیر آن بر اقشار مختلف مخصوصا سربازان حاضر در جنگ است که آن هم جذابیت‏های خاص خود را دارد ولی نه به اندازه نثر داستان‏ها.
البته من هنوز تمام رمان‏های بُل را نخوانده‏ام. "عقاید یک دلقک" ، "قطار به موقع رسید" ، "نان سال‏های جوانی" ، "میراث" و "پایان یک ماموریت" رمان‏هایی از بُل هستند که تاکنون خوانده‏ام و در این بین فقط "پایان یک ماموریت" بود که برخلاف سایر کارهای بُل دارای نثری روان و دلنشین نبود (به نظرم علتش ترجمه نامناسب بود).

قسمت‏هایی کوتاه از آثار بُل :
"... بیرون تاریک است و سرد و او با خود فکر میکند،حداقل باید ساعت یک یا دو باشد.صدای رد شدن سریع واگنها را از بیرون میشنود،میشنود که سربازها در قطار سرود میخوانند...همان سرودهای کهنه،احمقانه و بی معنی را که در عمق دل و روده هایشان به سماجت جا گرفته؛همان سرودهایی را که در آنجا درست مثل خطوط صفحه های گرامافون حک شده،و همین که دهانشان را باز میکنند،آن وقت سرودها از آن بیرون میریزند:هایده ماری،ویلدبرت شولتز...خودش هم گاهی اینها را خوانده بدون اینکه دانسته یا خواسته باشد.همین سرودهایی را که آدم در خودش فرو برده،آنها را آنجا حک کرده تا ریشه فکر کردن را در خود بخشکاند...."
قطار به موقع رسید
خوب یونیفرم میپوشیم و اون چیزی رو که پروسی ها دوست دارن اسم شو بزدلی بذارن،در اونها نابود میکنیم،احساس شرف انسانی و آزادی با شکوه غیر نظامی رو میگم.
میراث
... گرسنگی قیمت ها را به من یاد داد،فکر نان تازه مرا کاملا از خود بی خود میکرد،من غروب ها ساعت های متمادی بی هدف در شهر پرسه میزدم و به هیچ چیز دیگر فکر نمیکردم به جز نان.
چشم هایم میسوخت،زانوهایم از ضعف خم میشد و حس میکردم چیزی مثل گرگ درنده در وجودم هست؛نان.
نان سال‏های جوانی
در چنین قضیه‏ای عدالت وجود ندارد،و آن‏ها،متهمان،هم انتظار چنین چیزی را نداشتند.اینکه او به عنوان قاضی در اینجا درماندگی خود را ابراز میدارد،اینکه پرونده‏ای که به عنوان آخرین پرونده به او داده‏اند درماندگی قانون انسانی را با وضوح کامل بیان میکند:این برای او زیباترین هدیه خداحافظی آن فرشته چشم بسته‏ای است که در نظر او،اشتل فوس(قاضی)،چهره‏های بی‏شماری به خود گرفته؛گاهی چهره یک روسپی،گاه به گاه چهره زنی شرور و فاسد،و هیچ‏گاه چهره مقدسی نداشته.در بیشتر موارد به هیبت موجودی زخم خورده و نالان در آمده که از طریق او،قاضی،سخن میگفته.موجودی حیوانی،انسانی و یک ذره خیلی خیلی کوچک خدایی.
پایان یک ماموریت

*جا دارد از محمد اسماعیل‏زاده(عقاید یک دلقک ، نان سال‏های جوانی) و کیکاووس جهانداری(قطار به موقع رسید) و سیامک گلشیری(میراث) به خاطر ترجمه‏های خوبشان تشکر کنم.

۸ نظر:

Elham گفت...

من فقط عقاید یک دقکش رو خوندم ، ولی به نظرم فوق العاده بود و همون طور که گفتی نثر فوقالعاده گیرا و جذابی داره و در نوع خودش نوآوری های خاصی هم توش به چشم می خوره .

خیلی خوب شد که اسم بقیه کتاب هاش رو نوشتی ، اینطوری راحت تر می تونم پیداشون کنم .

2nya گفت...

خب من عقاید یک دلقک و سیمای زنی در میان جمع رو ازش خوندم که انگار این آخری بزرگترین اثر بل محسوب میشه به نوعی
قطار به موقع رسید رو هم همین روزا شروع میکنم.

مرسی خیلی زیاد. حرکت جالبی بود که تو یه پست چند تا کتاب یک نویسنده رو معرفی کنی.

2nya گفت...

هان یه کتاب دیگه هم دیدم ازش تو قفسه که میگفتن خوبه،آبروی بر باد رفته ی کاترینا بلوم.
اینا رو اونجا که پرسیدی یادم نمیومد که!الان پشت کامپیوترم داره یادم میاد!:دی

میچیکو گفت...

با اینکه ازش خیلی شنیدم و خیلی هم دوست دارم که کتاباش رو بخونم ولی متأسفانه هنوز نتونستم بخونمشون.

Unknown گفت...

@الهام
به غیر از کتابایی که دنیا نام برد "آدم های ناباب" هم من به عنوان کار دیگه ای از بُل تو ذهنم هست.
گفتم بگم که مجموعه اسمهای کتابایی که ازش دیدم کامل بشن.

@دنیا
سیمای زنی در میان جمع همچین یه نمه تعداد صفحات زیاده و منم که زیاد نمیرم دنبال این جور کتابا ولی چون بُل هستش حتما میخونمش.
کتابایی رو هم که گفتم،کتابایی بود که خوندمشون وگرنه آره کتابای دیگه ای هم داره.

ناشناس گفت...

اين كتاب را چند سال پيش خواندم ولي از ان كتابهايي هستش كه وقت كنم باز هم مي خوانم.


شهرزاد

سرور گفت...

از بِل عقاید یک دلقک و نان سال های جوانیش رو خوندم اما از دومی به اندازه اولی خوشم نیومد. دلقک ازون کتاباییه که باید بارها خونده شه و به نظر من عالی بود. البته من این ورژنی که تو معرفی کردی و این ترجمه رو نداشتم یکی دیگه ست..
چیزی که تو این دو تا کارش برام جالب بود اینه که داستانای بل همه ش توی یک روز کامل یا دو روز اتفاق می افته و البته عقایدش در مورد مذهب برام خیلی جالبه

ته این کتاب نان سال های جوانی که اتفاقا اون تیکه ای رو که جدا کردی رو منم خیلی دوست داشتم، لیست تمام کتابای بل هست. من هایلایت کردم اونایی رو که می خواستم تو هم می تونی لیست بهتریناشو که جایزه گرفته یا طرفدار داشته بذاری به چشم آشنا باشه

Unknown گفت...

@سرور
آره عقاید یک دلقک خیلی بهتره ولی کلا نثر بُل یه جذابیت خاصی داره برام.
ممنون از راهنمایی.اینم از همونا:

متولد 1917 در کلن آلمان
سال های 1939 تا 1945 در جنگ سپری شد
اولین داستان کوتاه به نام "ژنرال بر روی تپه‏ای ایستاده بود" در سال 1946
نویسندگی حرفه ای از اوایل 1947
1949 اولین داستانش به نام "قطار به موقع رسید"
1951 با داستان "گوسفندان سیاه" برنده جایزه گروه 47 شد
1952 طنز کوتاه به نام :نه فقط برای کریسمس" منتشر کرد
1952 برانده جایزه رادیویی جنوب
1953 برنده جایزه منتقدان آلمان
1953 داستان "حتی یک کلمه هم نگفت" منتشر شد
1954 جایزه ادبی انجمن فدرال صنایع آلمان
1954 "خانه بی سر پرست" را نوشت
1955 جایزه تریبون دوپاری را گرفت
1955 "نان سال‏های جوانی" را نوشت
1959 "بیلیارد در ساعت نه و نیم" را نوشت
1961 جایزه ادبی کلن
1962 و نوشتن دو رمان "وقتی جنگ در گرفت" و "وقتی جنگ پایان یافت"
1963 عقاید یک دلقک چاپ شد
1966 "پایان یک ماموریت" منتشر شد
1971 "سیمای زنی در میان جمع" طولانی ترین رمان بل چاپ شد
1971 تا 74 رئیس انجمن بین المللی قلم
1972 نخستین نویسنده آلمانی برنده جایزه نوبل ادبی
1974 آبروی از دست رفته کاترینا بلوم"
1979 "شبکه امنیتی"
آخرین رمان بل که بعد از مرگش انتشار یافت "زنان در چشم انداز رودخانه" بود
1985 در سن 67 سالگی در گذشت.